کد مطلب:225196 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

بیان پاره ای حوادث و سوانح سال یکصد و نودم هجری نبوی
در این سال مردی از نواحی عبد القیس كه او را سیف بن بكر می نامیدند خروج نمود چون این حكایت در پیشگاه رشید به عرض رسید محمد بن یزید بن مزید را با جماعتی به دفع او نامدار ساخت محمد بن یزید برفت و او را در عین النوره به قتل رسانید.

و هم در این سال مردم قبرس عهد بشكستند و از پیمان خود سر بر تافتند معیوف بن یحیی بر ایشان بتاخت و جنگ بساخت و مردمش را اسیر كرد.

و اندرین سال عیسی بن موسی الهادی مردمان را حجةالاسلام بگذاشت.

و نیز در این سال فضل بن سهل به دست مأمون اسلام آورد و به قولی پدرش سهل به دست مهدی عباسی مسلمانی گرفت و از نخست مجوسی بو و به قولی فضل و برادرش حسن بن سهل به دست یحیی بن خالد برمكی اسلام آوردند آن گاه یحیی بن خالد فضل را برای خدمتگذاری مأمون اختیار كرد و ازین روی بود كه فضل بن سهل در زمان ریاست و وزارتش رعایت حال برمكیان را چنان كه به آن اشارت رفت می نمود و آن جماعت را مدح و ثنا می گذاشت و فضل را ازین روی ذوالریاستین لقب داده اند كه صاحب سیف و قلم و مقلد وزارت و سپاهسالاری بود و مذهب تشیع داشت و این فضل همان كس باشد كه مأمون را اشارت نمود تا حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهما را ولایت عهد بداد.

و در این سال خالد بن یزید بن حاتم بن قبیصة بن مهلب والی موصل بود و چنان بود كه وارد موصل شد و دروازه ی شهر علمش بشكست و خالد این حال را به فال بد گرفت ابوالشیص شاعر كه با وی ملازمت داشت این شعر بگفت:



ما كان منكسر اللواء لطیرة

تخشی و لا أمر یكون مؤبلا



لكن هذا الرمح أضعف ركنه

صغر الولایة فاستقل الموصلا



می گوید از شكستن این نیزه بیمی نیست و نبایست تطیر نمود و دلیل بر وبال نمی باشد



[ صفحه 391]



لكن كوچكی این ولایت و امارت ركن این رمح را سست و ضعیف ساخت و امارت موصل را اندك شمرد كنایت از این كه تو از آن بزرگتری كه به امارت موصل كفایت كنی.چنانم گمان می رود كه ازین پیش اشارت رفته است كه چون این شعر به عرض خلیفه ی عهد رسید ولایتی دیگر را بر آن حكومت برافزود تا دیگر صغیر نگردد و نیزه ی رایت نشكند و شاعر [1] را به این سبب از والی بهره ی وافی رسید بالجمله می گوید چون خالد این شعر بشنید شكفته و مسرور شد و از آن اندیشه و اندوه برست.

و هم در این سال هارون الرشید غزوه ی تابستانی را بپای برد یعنی همین غزوه كه معمول بود همه ساله در زمان تابستان مسلمانان با رومیان می سپردند و در این غزوه مأمون را در رقه بجای خود بگذاشت و امور جمهور را به كف كفایتش برنهاد و به تمامت آفاق و اطباق ممالك بنوشت و عمال و حكام را ازین حال مطلع گردانید و خاتم منصور را محض تیمن بدو داد و نقش خاتم چنان كه در ذیل احوالش مسطور شد «الله ثقتی آمنت به» بود.

و در این سال مردم روم بعین زربه و كنیسة السوداء بیرون تاختند و غارت كردند و مردم مصیصة بر ایشان هجوم آوردند و هر چه را كه آنان به غنیمت برده بودند مأخوذ داشتند.

حموی می گوید: عین زربی به فتح زاء معجمه و سكون راء مهمله و باء موحده و الف مقصوره شهری است در سرحد از نواحی مصیصه و مصیصه شهری است از ثغور شام مابین انطاكیه و بلاد روم و نیز نام قریه ای است از قراء دمشق نزدیك بیت لهیا.

و در این سال ابوالمنذر بجلی اسد بن عمرو بن عامل صاحب ابی حنیفه كه از مردم كوفه بود رحل اقامت به سرای آخرت كشید.

و هم در این سال در شهر محرم الحرام یحیی بن خالد در حالتی كه در رافقه به زندان جای داشت از این زندان فنا به میدان بقا رحلت نمود و این وقت هفتاد سال



[ صفحه 392]



از روزگار آن یگانه وزیر روزگار به پایان رفته بود چون ازین پیش كما ینبغی بشرح حالش اشارت رفته است حاجت به اعادت نمی رود و جسدش را در كنار فرات به خاك و در حقیقت جود و عقل و حلم و تدبیر را مدفون ساختند، و چون یحیی در محرم وفات كرده است سنه وفاتش سال نود و یكم خواهد بود.

و در تاریخ «الخمیس» می نویسد در سال یكصد و نود و یكم هجری یحیی بن خالد و پسرش فضل در زندان به دیگر جهان شدند.

و هم در این سال عمر بن علی بن عطاء بن مقدم المقدمی البصری از این سرای ایرمان [2] به سرای جاویدان شتافت.

و نیز در این سال به روایت عبدالله بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» ابوعبیده حداد بصری رخت به دیگر جهان كشید.

و هم در این سال به روایت یافعی عبیدة بن حمید كوفی كه یك تن از حفاظ و قاری قرآن مجید و صاحب علم نحو و ادب بود و بعد از علی بن حمزه ی كسائی معلم و مؤدب امین بن رشید گردید رخت به دیگر سرای كشید.

و نیز اندرین سال بروایت یافعی در تاریخ «مرآة الجنان» ابوعبیده حداد بصری وفات كرد.

و نیز یافعی وفات حمید بن عبدالرحمن رواسی را كه مذكور شد در این سال مرقوم می دارد.


[1] به جلد اول ص 143 مراجعه فرمائيد در آن جا نام شاعر ابوالشمقمق بود.

[2] يعني عاريتي.